! نامه اي به تولدي كه اي كاش نبود !


¤ نامه هايي به حجم بزرگ و نه سفيد ¤

نامه هایم را برایت ميفرستم.. نامه هایی از این سوی سرما...در دل كوهاي زاگرس ... این نامه ها هرچه که هستند سهم من اند از تو در این سوی تنهایی و تاریکی... (كپي برداري فقط با ذكر منبع: ورنه پيگرد در دادگاه الهي دارد)..¥¥¥¥¥¥

( تولت مبارك) ولي...نگرانم از این اوضاع و این طنابهای پوسیده‌، که با آنها بر فراز این مایع لزج زمان آویزان مانده ام… رشته‌رشته شدنشان به جهنم… صدای این پارگی دارد وجودم را پاره می‌کند. این حکایت همیشگی بزدلی است… این هموارگی من است از آنزمان که مادرم طنابم را از خود کند به اوهام بست تا که تا ابدالاباد بر زمان آویزانم کند… دانستم كه من رهسپار راهي شده ام كه پايان كابوسهاي هر شبم است..؟ مادر تو مرا به رفتن اين راهمجبور كردي! اما تو گناهي نداري، كه تو نيز بر اين جبرگاه شناوربودي و نميدانستي با پاره كردن آن طناب كه به نافم وصل بود مرا يك قدم به مرگ نزديك كرد!!!

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:تولد,ساعت 1:56 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |


Power By: LoxBlog.Com